مي گويم و از عقده برون مي آيم

ساخت وبلاگ
95267: مي گويم و از عقده برون مي آيم...
ما را در سایت مي گويم و از عقده برون مي آيم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parande93a بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 30 بهمن 1401 ساعت: 15:24

من درختی کلاغ بر دوشم ، خبرم درد می‌کند بدجورساقه تا شاخه ام پر از زخم است ، تبرم درد می‌کند بدجورمن کی ام جز نقابی از ابهام؟ درد بحران هوّیت دارمیک اشاره بدون انگشتم ، اثرم درد می‌کند بدجورجنگجویی نشسته بر خاکم ، در قماری که هر دو می‌بازیمپسرم روی دستم افتاده ، سپرم درد می‌کند بد جورمثل قابیل بی قبیله شدم ، بوی گندم گرفته دنیا رابس‌که حوا ، هوایی اش کرده ، پدرم درد می‌کند بدجورهرچه کوه بزرگ می‌بینی ، همگی روی دوش من هستندعاشقی هم که قوز بالا قوز ، کمرم درد می‌کند بدجورتو فقط صبر می‌کنی تجویز ، من فقط صبر می‌کنم یکریزبس که دندان گذاشتم رویش ، جگرم درد می‌کند بدجوربستری کن مرا در آغوشت ، با دو نخ شعر و این هوا بارانمرغ عشقی بدون همزادم ، که پرم درد می‌کند بد جوربرسان قرص بوسه ـ اورژانسی ـ قرص یک ور سفید و یک ور سرخبرسان نشئه‌ای ز لب‌هایت ، که سرم درد می‌کند بدجورشاعر،مرتضی خدایگان + نوشته شده در چهارشنبه بیست و ششم بهمن ۱۴۰۱ ساعت 18:25 توسط پرنده 93  |  مي گويم و از عقده برون مي آيم...
ما را در سایت مي گويم و از عقده برون مي آيم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : parande93a بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 26 بهمن 1401 ساعت: 21:17